بلاگ بیان رسانه ای است برای متخصصان و اهل قلم تا با ساخت یک وبلاگ حرفهای بتوانند حضور موثرتری در فضای مجازی اینترنت داشته باشند. سعی ما در بلاگ بر این است تا فرصت استفاده از امکانات پیشرفته و حرفه ای متناسب با شان جامعه ایرانی را به ساده ترین نحو ممکن فراهم آوریم. تلاش کرده ایم تا فضایی متفاوت را در وب فارسی شکل دهیم و بستری بسازیم برای نخبگان، محققان، متخصصان، هنرمندان و اهل قلم تا بتوانند فارغ از دغدغه های فنی و حاشیه ای، بر تولید و نشر آثار خود تمرکز کنند.
خلاصه آمار
جستجو
پربحث ترين ها
-
داستان اسکندر
۹۴/۰۵/۱۸ -
درباره بلاگ بیان
۹۴/۰۵/۱۶ -
نکته سئوی شماره 2
۹۴/۰۵/۱۸ -
عنوان اولین مطلب آزمایشی من
۹۴/۰۵/۱۶ -
آدم است دیگر ..
۹۴/۰۵/۱۸ -
مفاهیم مقدماتی موتورهای جستجو
۹۷/۰۳/۱۶ -
نکته سئوی شماره 1
۹۴/۰۵/۱۷ -
نکته سئوی شماره 3
۹۴/۰۵/۱۸
بایگانی
- خرداد ۱۳۹۷ (۱)
- مرداد ۱۳۹۴ (۷)
نويسندگان
- مهدی محبیان (8)
پیوندهای روزانه
داستان اسکندر
پادشاه بزرگ یونان، الکساندر، پس از تسخیر کردن حکومت های پادشاهی بسیار، در حال بازگشت به وطن خود بود. در بین راه، بیمار شد و به مدت چند ماه بستری گردید. با نزدیک شدن مرگ، الکساندر دریافت که چقدر پیروزی هایش، سپاه ظزرگش، شمشیر تیزش و همه ی ثروتش بی فایده بوده است. او فرمانده هان ارتش را فرا خواند و گفت: من این دنیا را بزودی ترک خواهم کرد. اما سه خواسته دارم. لطفاً، خواسته هایم را حتماً انجام دهید. فرمانده هان ارتش درحالی که اشک از گونه هایشان سرازیر شده بود موافقت کردند که از آخرین خواسته های پادشاهشان اطاعت کنند. الکساندر گفت:... اولین خواسته ام این است که پزشکان من باید تابوتم را به تنهایی حمل کنند. ثانیاً، وقتی تابوتم دارد به قبر حمل می گردد ، مسیر منتهی به قبرستان باید با طلا، نقره و سنگ های قیمتی که در خزانه داری جمع آوری کرده ام پوشانده شود. سومین و آخرین خواسته این است که هر دو دستم باید بیرون از تابوت آویزان باشد... (بقیه داستان در ادامه مطلب)
مردمی که آنجا گرد آمده بودند از خواسته های عجیب پادشاه تعجب کردند. اما هیچ کس جرأت اعتراض نداشت. فرمانده ی مورد علاقه الکساندر دستش را بوسید و روی قلب خود گذاشت و گفت : پادشاها، به شما اطمینان می دهیم که همه ی خواسته هایتان اجرا خواهد شد. اما بگویید چرا چنین خواسته های عجیبی دارید؟ در پاسخ به این پرسش، الکساندر نفس عمیقی کشید و گفت: من می خواهم دنیا را آگاه سازم از سه درسی که تازه یاد گرفته ام. می خواهم پزشکان تابوتم را حمل کنند چرا که مردم بفهمندکه هیچ دکتری نمی تواند هیچ کس را واقعاً شفا دهد. آن ها ضعیف هستند و نمی توانند انسانی را از چنگال های مرگ نجات دهند. بنابراین، نگذارید مردم فکر کنند زندگی ابدی دارند. دومین خواسته ی درمورد ریختن طلا، نقره و جواهرات دیگر در مسیر راه به قبرستان، این پیام را به مردم می رساند که حتی یک خرده طلا هم نمی توانم با خود ببرم. بگذارید مردم بفهمند که دنبال ثروت رفتن اتلاف وقت محض است. سومین خواسته ام یعنی دستهایم بیرون از تابوت باشد، می خواهم مردم بدانند که من با دستان خالی به این دنیا آمده ام و با دستان خالی این دنیا را ترک می کنم.
پيشنهاد سردبير
کلمات کلیدی
مطالب برگزيده
يادداشت سردبير
-
درباره بلاگ بیان
جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴بلاگ رسانه ای است برای متخصصان و اهل قلم تا بتوانند حضور موثرتری در فضای مجازی اینترنت داشته باشند. سعی تیم بلاگ بر این است تا فرصت استفاده از امکانات پیشرفته و حرفه ای متناسب با شان جامعه ایرانی را به ساده ترین نحو ممکن فراهم آورند. تیم ورزیده بلاگ بیان تلاش کرده است تا فضایی متفاوت را در وب فارسی شکل دهد و بستری سازد برای نخبگان، محققان، متخصصان، هنرمندان و اهل قلم تا بتوانند فارغ از دغدغه های فنی و حاشیه ای، بر تولید و نشر آثار خود تمرکز کنند.
آخرين مطالب
-
مفاهیم مقدماتی موتورهای جستجو
چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۷ -
نکته سئوی شماره 3
يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ -
داستان اسکندر
يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ -
آدم است دیگر ..
يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ -
نکته سئوی شماره 2
يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ -
نکته سئوی شماره 1
شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ -
درباره بلاگ بیان
جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ -
عنوان اولین مطلب آزمایشی من
جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴
محبوب ترين ها
-
نکته سئوی شماره 1
شنبه ۱۷ مرداد ۱۳۹۴ -
داستان اسکندر
يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ -
درباره بلاگ بیان
جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ -
نکته سئوی شماره 2
يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ -
عنوان اولین مطلب آزمایشی من
جمعه ۱۶ مرداد ۱۳۹۴ -
نکته سئوی شماره 3
يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ -
آدم است دیگر ..
يكشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۴ -
مفاهیم مقدماتی موتورهای جستجو
چهارشنبه ۱۶ خرداد ۱۳۹۷
پربازديد ترين ها
-
۵۱۵ -
۴۴۲ -
۳۵۵ -
۲۹۰ -
۲۷۹ -
۲۷۷ -
۲۶۹ -
۲۲۵
آخرين نظرات
-
توسط مهدی محبیان در تاريخ ۹۴/۰۵/۲۵
-
توسط مهدی محبیان در تاريخ ۹۴/۰۵/۱۸
-
توسط ناشناس در تاريخ ۹۴/۰۵/۱۸
-
توسط کوشا ساعی در تاريخ ۹۴/۰۵/۱۶
نظرات (۳)
ناشناس
مهدی محبیان
پاسخ:
مهدی محبیان